یا رفیق



برای آرامش طوفان قلب و روح من جز چیزی که مرا به شکوه خدا برساند ، چاره ی دیگری نیست.

و من این لحظه ها چه سراسیمه چشم انتظار رسیدن باشکوه بهار آسمان ها نشسته ام.

رجب و شعبان و رمضان برای من یعنی رهایی و رهایی و رهایی.

آرامش و غرق شدن در رویاهای ناتمامی که جز آسمان مقصدی برایشان نیست.

از قول و قرارهای کوچک و بزرگ بگیر تا افطارهای بی ریای تنهایی.

از مرور خاطرات شب و روزهای رویایی رحب و شعبان و رمضان خانه ی مامان و بابا.

تا دغدغه ی چشاندن لذتی نظیر لذت کودکی و نوجوانی خودم به فرزندان آینده م.

گاهی احساس میکنم اگر تمام هدف خلقت من چشیدن یک جرعه از این لطافت بهاریست مرا بس است.

برای تمام عمر مرا بس که مست همان یک جرعه کوچه به کوچه نام تو را فریاد کنم و از عشق تو جان دهم.

خدای من. زیبای من. آرامش من. چقدر مستانه تو رو خواستن باشکوه است.

کاش این رجب . کاش این شعبان. کاش این رمضان.

مرا برسانند به سکوی پروازی که مقصدش رضایت تو را به من ببخشد.

کاش . . .


اللهم بارک لنا فی رجب و شعبان و بلغنا شهر رمضان.

شب اول رجب المبارک 1440


سلام .
ای غریبه ترین وبلاگ تمام این سال های وبلاگ نویسی !

راستش را بخواهی . نمیدانم دل و قلم چه تقدیری را برای رفاقت من و تو رقم می زنند . اما این ثانیه های دلتنگی مرا همین بس ، که تو شده ای سنگ صبورم .نمیدانم چند ماه یا حتی چند سال قبل تو را به رایگان خریدم ت و سند شش دنگ درونی و بیرونی وجودت را به نام خودم زدم . حقیقت تلخ است اما گفتنش لازم است برای اولین شرط رفاقتمان . صادق اگر باشم . تو را خریدمت که فرار کنم از همه جا و همه کس این دنیای مجازی . فرار کنم و میان دل تو عزلت نشین شوم . یکی دو باری هم بساط فرار را آماده کردم و دل به دریا زده و هر چه دکمه ی انتقال را زدم و ای به خشکی شانس . نشد که نشد . عادت کرده بودیم هر کجا میرویم خط خطی هایمان جا نیفتد از بقچه ی مان . اما قسمت نبود انگار . بیخیال فرار شدم و گه گاهی کرکره ی وبلاگ و وبلاگ های سابق را بالا میزدم و نوشتکی میچسباندم سر درش و باز هم غبار فراموشی بود که تا روزها مینشست روی شان . اصلش را بخواهی . نفرین به فیس بوک که هر چه کرد ، او کرد . نم نمک جای وبلاگ و صفا و صمیمیتش را آن صفحه ی کذایی گرفت و دو سالی چسبید بیخ یقه مان که وبلاگت دیگر خواننده ندارد و همین جا را بچسب . ای دل غافل که خام و اغفال شدی دل من . بگذریم . گذشت و گذشت و گذشت . فیلتر شد و رفاقت ها خط روی خط . گرفتی قصه را که ؟ رفیق که خط روی خط بشود یعنی باید دورش را خط کشید و یک قرمز رویش گفتن ندارد که بعد از این کذایی . ده و صد و هزار راه در رو یاد گرفتیم برای حفظ رفاقت ها . اما نوچ نوچ دل من . که رفاقتی که گرمی ش داغی صفحه ی کیبرد باشد و دست هایی تنها که مدام روی کلیدها می دوند . اصالت ندارد . جان نمیگیرد . روحت نمیپرد وسطش و پاگیرت نمیکند .


 ختم کلام رفیق تازه و غریبه ام .

آماده ایم اینجا به قصد فرار .کلنگ تخریب زدیم به ریشه ی هر چه که داشتیم در این دنیای مجازی .
تا بلکه تنهایی و دلتنگی مان خشتی بشود برای بنای تو . خلاصه که از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم رفیق .
مبادا فکری شوی که دنبال حشمت و جاه آمده ایم ها .

والسلام علیکم تازه رفیق ! 


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها